به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار انتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
عجب دریای غمناکی ست این عشق ببین با سرنوشت من چهاکرد
تو هم این رنجش خاکستری را میان یاد پیچیدی و رفتی
تمام غصه هایم مثل باران فضای خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام این تلاطم فقط یک لحظه باریدی و رفتی
پریشان کردی و شیدا نمودی تمام جاده های شعر من را
رها کردی شکستی خرد گشتم تو پایان مرا دیدی و رفتی
وقتی گلدونی شکست هرکسی یه چیزی گفت ....حیف بود........زیبا بود.......کوچک بود
.......ولی وقتی قلب من شکست چی ؟ نه کسی فهمید نه چیزی گفت
بهرام محجوب ::: سه شنبه 86/1/21::: ساعت 3:7 عصر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 7
کل بازدید :16270
بازدید دیروز: 7
کل بازدید :16270
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لوگوی دوستان<<
>>آرشیو شده ها<<
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<
JavaScript Codes