من همیشه دوست دارم تو فصل هایی که هوا گرم و دلپذیر،نمازهامو تو یه محیط باز بخونم،طوری که ،آسمان سقف بالای سرم و زمین سجاده نمازم باشه،
نماز خوندن تو خلوت شب و تو یه محیط باز یه شور و هیجان خاصی رو تو دلم ایجاد میکنه،
تو اون لحظه است که حس میکنم:تنها بنده ربم منم و توجه و رحمت اون فقط مختص منه.
در هنگامه دعا دستامو رو به آسمون بلند میکنم و از خدای خودم میخوام که باران رحمتشو تو دستای سراسر نیازم ببارونه.
اونجاست که با تموم نیازم احساس بی نیازی می کنم،چرا که فقط و فقط رحمت خدا رو می بینم.
سرمو بلند می کنم،آسمونی رو می بینم که با یه پارچه مخمل سرمه ای پوشیده شده و ستاره هایی که با نورشون رو این پارچه تیره خودنمایی میکنن،
هر چی بیشتر نگاهمو تو آسمون غرق می کنم"متعجّب تر میشم،چون تو اون لحظه است که واقعا"اطمینان پیدا می کنم که خالق همچین شگفتی که بالای سرم در گردش ،حتما" باید یه مهندس فوق العاده ماهر باشه،که هر چیزو با نظم خاصی سر جای خودش قرار داده،حالا فکرشو بکنین اگه ذره ای بی دقتی تو کارش بود همه ستاره ها به هم برخورد می کردن و همه دنیا به هم میریخت.
از این همه عظمت و شکوه شب واقعا"آدم متحیر میشه،هر چی بیشتر به آسمون نگاه میکنم برام بازتر می شه،ومن همچنان بت نگام دارم پیله های آسمونو یکی یکی باز می کنم و اوج می گیرم بالا میرم،اونقدر بالا میرم،که از شگفتی و زیبایی آسمون و خالقش زبونم بند میاد.
میگن آسمون 7طبقه داره،دلم می خوادبا نگاهام تک تک این آسمونا رو بشکافم و همراهشون اوج بگیرم و برم بالا ی بالا،تا جایی که بتونم تا عرشت" پیش خودت برسم.
پروردگارا!به دیدگانم چشم بصیرت ده ،
تا هر آنچه که نادیدنیست ببینم.
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :16249